
تفسیر قرآن مجید ،سوره بقره ، آیات ۱ الی ۳ ،مفسر : آیت الله مکارم شیرازى ( نوشتاری )
22 آذر 1395انفاق: بخشیدن مال یا چیزى دیگر در راه خدا
این واژه از ریشه «ن ـ ف ـ ق» به معناى کم شدن، نابود شدن، هزینه کردن، مخفى کردن و پوشاندن است.[۱] در کاربرد رایج قرآن کریم و متون دینى، انفاق اصطلاحاً به اعطاى مال یا چیزى دیگر در راه خدا به فقیران و دیگر راههاى مورد نیاز گفته مىشود.[۲] به نوشته راغب[۳] انفاق از آن رو به بخشیدن مال اطلاق مىشود که با بخشش، به ظاهر مال فنا و زوال مىیابد. به نظر برخى واژهشناسان[۴] انفاق با «اعطا» ازآن جهت متفاوت است که در انفاق همواره مالکیت شىء انفاق شده منتقل مىشود؛ ولى در اعطا لزوماً چنین نیست، ازاینرو اسناد انفاق را به خداوند مجازى و آن را در آیه «یُنفِقُ کَیفَ یَشاء» (مائده/۵ ،۶۴) به معناى رساندن رزق به بندگان دانستهاند.[۵] افزون بر واژه «نفق» و مشتقات آن که بیش از ۷۰ بار و غالباً به معناى اصطلاحى آن در قرآن آمده، قرآن با واژگان و تعابیرى دیگر نیز به این موضوع اشاره کرده است؛ مانند: صدقه یا صدقات (بقره/۲، ۲۶۳، ۲۶۴، ۲۷۱؛ توبه/۹،۷۹)، زکات با مشتقات آن (مائده/۵ ،۵۵)، اعطاء (لیل۹۲/،۵)، ایتاء[۶] (بقره/۲،۱۷۷؛ نور/۲۴،۲۲)، جهاد کردن با مال (توبه/۹،۴۱)، قرض الحسنه دادن به خداوند (بقره/۲،۲۴۵؛ حدید/۵۷ ، ۱۱، ۱۸ …)، اطعام* (بلد/۹۰،۱۴؛ انسان/۷۶،۸)، رزق (نساء/۴،۸)؛ همچنین آیات مربوط به پارهاى تکالیف مالى، مانند پرداختن زکات* (بقره/۲، ۴۳، ۸۳ …) یا کفاره* (مائده/۵ ، ۸۹ ، ۹۵) را مىتوان از مصادیق انفاق (به معناى عام آن) دانست. البته در مواردى معدود، مراد از واژه انفاق در قرآن مفهومى جز معناى اصطلاحى دانسته شده است.[۷]
گستره انفاق:
انفاق در راه خدا را از جهات گوناگون مىتوان تقسیم کرد؛ انفاق گاه در امور مادى و مال است و گاه در امور معنوى. مصداق بارز انفاق در قرآن کریم، انفاق اموال است؛ مانند: «جـهِدوا بِاَمولِکُم» (توبه/۹،۴۱)، «اَنفِقوا مِن طَیِّبـتِ ما کَسَبتُم …» (بقره/۲،۲۶۷) در برخى آیات مراد از انفاق فراتر از انفاق مادى است؛ از جمله انفاق در آیه ۳ بقره/۲: «هُدًى لِلمُتَّقین … * و مِمّا رَزَقنـهُم یُنفِقون» که سرمایههاى معنوى مانند نیروى عقل و دانش را نیز در بر مىگیرد.[۸] واژه «خیر» در آیه ۲۱۵ بقره/۲: «قُل ما اَنفَقتُم مِن خَیر فَلِلولِدَینِ والاَقرَبینَ» را نیز بسیارى از مفسران به مال تفسیر کردهاند[۹]؛ ولى برخى آن را اعم از مال مىدانند.[۱۰] واژه «شَىء» در آیه ۶۰ انفال/۸ : «و ما تُنفِقوا مِن شَىء فى سَبیلِ اللّهِ …» نیز به نظر برخى مفسران افزون بر امور مادى، شامل امور معنوى هم مىشود[۱۱]؛ همچنین جمله «تُنفِقوا مِمّا تُحِبّونَ» (آل عمران/۳،۹۲) شامل سرمایههاى غیر مادى همچون عقل و آبرو نیز مىشود.[۱۲]
انفاق از جهت حکم شرعى نیز به انفاق واجب و مستحب و حرام قابل تقسیم است.[۱۳] انفاق واجب طیف گستردهاى از واجبات مالى، مانند زکات،* خمس*، کفارات مالى، اقسام فدیه و نفقات واجب را شامل مىشود[۱۴]؛ به عنوان مثال، زکات از مصادیق بارز انفاق واجب است که مفسران در ذیل برخى آیات مربوط به زکات[۱۵] و انفاق[۱۶] از جمله آیه ۳ بقره/۲:«و مِمّا رَزَقنـهُم یُنفِقون» و آیه «والَّذینَ یَکنِزونَ الذَّهَبَ والفِضَّهَ ولا یُنفِقونَها فى سَبیلِ اللّهِ فَبَشِّرهُم بِعَذاب اَلیم» (توبه/۹،۳۴) این نکته را یادآور شدهاند.[۱۷] از موارد دیگر انفاقهاى واجب پرداخت خمس است: «واعلَموا اَنَّما غَنِمتُم مِن شَىء فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ» (انفال/۸ ،۴۱) مصداق دیگر، نفقه واجب زوجه و فرزندان است که بر عهده زوج گذارده شده: «و عَلَى المَولودِ لَهُ رِزقُهُنَّ وکِسوَتُهُنَّ بِالمَعروف» (بقره/۲،۲۳۳) و نیز کفارات مالى؛ مانند کفاره سوگند (مائده/۵ ،۸۹)، افزون بر این، گاه در موارد ضرورى به دلایلى انفاق، واجب مىشود؛ مانند تأمین هزینه جهاد، که آیه ۱۹۵ بقره/۲: «و اَنفِقوا فى سَبیلِ اللّهِ و لا تُلقوا بِاَیدیکُم اِلَىالتَّهلُکَه …» در این باره نازل شده است[۱۸] یا رفع دیگر نیازهاى ضرورى جامعه؛ مانند ساختن راهها، پلها، مدارس، مساجد و جز اینها که برخى انفاق در این موارد را مصداقى از انفاقهاى واجب در آیه ۳۴ توبه/۹ دانستهاند.[۱۹]
از مصادیق انفاق مستحب، صدقه مستحب است که برخى آیات انفاق را ناظر به آن دانستهاند؛ از جمله: «مَن ذَا الَّذى یُقرِضُ اللّهَ قَرضـًا حَسَنـًا …» (بقره/۲،۲۴۵)[۲۰]؛ همچنین مراد از انفاق را در آیات متعددى اعم از انفاق واجب و مستحب ذکر کردهاند؛ از جمله آیات ۳ و ۲۷۰ بقره/۲٫[۲۱] مصادیقى از انفاق حرام نیز در قرآن کریم تصریح شده است؛ مانند انفاق مشرکان در راه معصیت خداوند[۲۲]: «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا یُنفِقونَ اَمولَهُم لِیَصُدّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ …» (انفال/۸ ،۳۶)
اهمیت و منزلت انفاق:
ارزش و اهمیت انفاق از دیدگاه قرآن کریم به روشنى از آیات مربوط به انفاق استنباط مىشود. مفاد این آیات را مىتوان در چند مقوله مطرح کرد:
۱٫ اوامر فراوان و مؤکّد به انفاق:
قرآن با تعابیر متعدد مؤمنان را به انفاق کردن در راه خدا فرمان داده است؛ از جمله در آیات ۱۹۵ بقره/۲ و ۱۶ تغابن/۶۴ و همچنین آیه ۲۵۴ بقره/۲: «اَنفِقوا مِمّا رَزَقنـکُم مِن قَبلِ اَن یَأتِىَ یَومٌ لا بَیعٌ فیهِ ولا خُلَّهٌ و لا شَفـعَهٌ» به انفاق کردن در دنیا پیش از فرا رسیدن قیامت، دستور داده است. (نیز منافقون/۶۳ ،۱۰) گاه خداوند به پیامبر اکرم توصیه فرموده که این فرمان الهى را به بندگان خدا ابلاغ کند: «قُل لِعِبَادِىَ الَّذینَ ءامَنوا یُقیمُوا الصَّلوهَ ویُنفِقوا مِمّا رَزَقنـهُم سِرًّا و عَلانِیَهً مِن قَبلِ اَن یَأتِىَ یَومٌ لا بَیعٌ فِیهِ …» (ابراهیم/۱۴،۳۱) و گاه مؤمنان را به سبب انفاق نکردن در راه خدا توبیخ کرده است[۲۳]: «و ما لَکُم اَلاّ تُنفِقوا فى سَبیلِ اللّهِ …» (حدید/۵۷ ،۱۰) در شمارى از آیات قرآنى امر به انفاق با تعابیرى دیگر صورت گرفته است؛ مانند جهاد با اموال (توبه/۹،۴۱) و قرض دادن به خداوند.[۲۴] (مزمّل /۷۳، ۲۰)
۲٫ ذکر انفاق همراه با اعمال و عبادات مهم:
درآیات متعددى که توصیه به انفاق یا توصیف انفاقگران را دربردارد، انفاق همردیف اعمال نیک و عبادات بزرگ ذکر شده که این خود نشان اهمیت انفاق از دیدگاه اسلام است؛ از جمله در آیه ۱۷۷ بقره/۲ انفاق (ایتاء مال) همراه با ایمان به خدا، قیامت، ملائکه، قرآن و انبیاى الهى از مصادیق «بِرّ» به شمار رفته است: «ولـکِنَّ البِرَّ مَن ءامَنَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ والمَلـئِکَهِ والکِتـبِ والنَّبِیّینَ وءاتَى المالَ عَلى حُبِّهِ …» در آیاتى دیگر، انفاق همراه با ایمان به غیب (بقره/۲،۳)، اقامه نماز (رعد/۱۳،۲۲؛ بقره/۲،۳؛ ابراهیم/۱۴،۳۱)، جهاد در راه خدا (نساء/۴،۹۵؛ توبه/۹، ۲۰، ۴۱؛ حجرات/۴۹،۱۵)، شب زندهدارى (سجده/۳۲، ۱۶)، صبر، صدق، خضوع و استغفار (آلعمران/۳،۱۷) آمده است.
۳٫ ویژگیهاى مهم انفاق:
قرآن انفاق کردن را همراه با امورى دیگر تجارت با خداوند شمرده که نجات از عذاب خداوند و بهرهمندى از غفران و رحمت الهى را در پى دارد: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا هَل اَدُلُّکُم عَلى تِجـرَه تُنجیکُم مِن عَذاب اَلیم * تُؤمِنونَ بِاللّهِ ورَسولِهِ وتُجـهِدونَ فى سَبیلِ اللّهِ بِاَمولِکُم … * یَغفِر لَکُم ذُنوبَکُم ویُدخِلکُم جَنّـت تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـر …» (صفّ/۶۱ ، ۱۰ ـ ۱۲) در آیه ۲۹ فاطر/۳۵ انفاق همراه با چند کار دیگر، تجارتى کسادناپذیر با خداوند: «تِجره لَن تَبور» خوانده شده است.
در آیاتى دیگر، از قرض دادن به خداوند سخن به میان آمده که به نظر مفسران[۲۵] تعبیرى کنایى و لطیف از انفاق و صدقه دادن است. (بقره/۲،۲۴۵؛ حدید/۵۷ ، ۱۱؛ تغابن/۶۴ ، ۱۷؛ مزمّل/۷۳،۲۰) در آیه ۱۰۴ توبه/۹ خداوند را دریافت کننده صدقات دانسته است: «اَلَم یَعلَموا اَنَّ اللّهَ هُوَ … و یأخُذُ الصَّدَقـتِ …» همچنین در آیات متعدد، انفاق در راه خدا از اوصاف بندگان خاص خدا به شمار رفته است؛ از جمله در آیات ۶۳ ـ ۶۷ فرقان/۲۵ انفاق از ویژگیهاى بندگان واقعى خدا خوانده شده:«و عِبادُ الرَّحمـنِ الَّذینَ … * والَّذینَ اِذا اَنفَقوا لَم یُسرِفوا» در آیات ۵ ـ ۸ انسان/۷۶ این خصلت ویژه ابرار دانسته شده: اِنَّ الاَبرارَ … * و یُطعِمونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسکینـًا ویَتیمـًا و اَسیرا» و به اتفاق مفسران شیعه[۲۶] و بسیارى از اهل سنت[۲۷]، این آیات درباره اهل* بیت پیامبر(علیهم السلام)نازل شده است؛ همچنین در آیاتى دیگر انفاق کردن از اوصاف افراد باتقوا (بقره/۲، ۲ ـ ۳، ۱۷۷؛ آلعمران/۳، ۱۳۳ ـ ۱۳۴؛ ذاریات/ ۵۱، ۱۵، ۱۹؛ لیل/۹۲، ۱۷ ـ ۱۸)، مؤمنان و صادقان (انفال/۸ ، ۳ ـ ۴؛ قصص / ۲۸، ۵۲ ، ۵۴ ؛ حجرات/۴۹، ۱۵) و متواضعان (حجّ/۲۲، ۳۴ ـ ۳۵) به شمار رفته است.
از دیگر ویژگیهاى مهم انفاق بنا بر آیات قرآن، پاداش بزرگ اخروى و آثار و برکات مهمى است که بر انفاق کردن مترتب شده است.
آثار و برکات انفاق:
انفاق کردن در راه خدا و رفع حاجت نیازمندان آثار و برکاتِ فردى و اجتماعى متعددى در بر دارد. این آثار اعم از مادى و معنوى، و دنیوى و اخروى است.[۲۸]
برخى از مهمترین آثار انفاق از دیدگاه قرآن کریم عبارت است از:
۱٫ تزکیه و طهارت نفس:
انفاق موجب پاک شدن نفس از بسیارى از رذایل اخلاقى است؛ چنانکه وجود این ویژگى براى زکات دادن، که خود گونهاى از انفاق به شمار مىرود، تصریح شده است: «خُذ مِن اَمولِهِم صَدَقَهً تُطَهِّرُهُم و تُزَکّیهِم بِها وصَلِّ عَلَیهِم …» (توبه/۹،۱۰۳)؛ همچنین مفسران مراد از«یَتَزَّکى» را در آیه ۱۸ لیل/۹۲ پاک شدن انفاق کننده از گناهان و طهارت نفس او دانستهاند.[۲۹] دنیا دوستى، مال دوستى و بخل از جمله رذایلى است که با انفاق کردن از انسان دور مىشود.[۳۰]
۲٫ آرامش روحى:
پیامد دیگر انفاق، آرامش روحى انفاقگر در دنیا و آخرت است: «اَلَّذینَ یُنفِقونَ اَمولَهُم فى سَبیلِاللّهِ … لا خَوفٌ عَلَیهِم ولا هُم یَحزَنون» (بقره/۲،۲۶۲، ۲۷۴) «خوف» را نگرانى از آینده و «حزن» را ناراحتى و اندوه از گذشته معنا کردهاند.[۳۱] به نظر شمارى از مفسران مراد از «تَثبیتـًا مِن اَنفُسِهِم» در آیه ۲۶۵ بقره/۲ آرامشى است که پس از انفاق براى انفاق کننده و انفاق شونده و در پى آن براى جامعه حاصل مىشود.[۳۲]
۳٫ جبران و افزایش اموال:
خداوند کمبود مادى را که بر اثر انفاق در مال انفاق کننده پدید مىآید، جبران مىکند: «و ما اَنفَقتُم مِن شَىء فَهُوَ یُخلِفُهُ» (سبأ/۳۴،۳۹) مفسران مراد از «یُخلِفُه» را در این آیه جبران مادىِ اموال در دنیا یا ثواب و پاداش اخروى دانستهاند.[۳۳]
آیه ۲۷۲ بقره/۲ نیز همینگونه تفسیر شده است[۳۴]: «و ما تُنفِقوا مِن خَیر یُوَفَّ اِلَیکُم …» (نیز انفال/۸ ، ۶۰) خداوند افزون بر جبران سرمایه انفاق شده، گاه چند برابر آن را به انفاقگر مىدهد: «مَن ذَا الَّذى یُقرِضُ اللّهَ قَرضـًا حَسَنـًا فَیُضـعِفَهُ لَهُ اَضعافـًا کَثیرَهً واللّهُ یَقبِضُ و یَبصُـطُ» (بقره/۲،۲۴۵) مراد از«واللّهُ یَقبِضُ و یَبصُـط» این است که قبض و بسط روزى به دست خداست و او توانایى آن را دارد که در عوض آنچه از مال انفاق کننده کم مىشود چند برابر آن را بدهد[۳۵]؛ چنانکه آیه ۲۶۸ بقره/۲ نیز به این مطلب اشاره دارد.[۳۶]
۴٫ تقرب به خداوند:
به تصریح آیات قرآنى (آلعمران/۳،۱۳۴؛ بقره/۲، ۱۹۵) خداوند انفاقگران را دوست دارد. انفاق موجب قرب و نزدیکى انسان به خدا مىشود: «ومِنَ الاَعرابِ مَن … و یَتَّخِذُ ما یُنفِقُ قُرُبـت عِندَ اللّهِ … اَلا اِنَّها قُربَهٌ لَهُم» (توبه/۹،۹۹) مراد از قرب در آیه، نزدیکى در رتبه و مقام شخص به خداوند است[۳۷]، هرچند برخى مفسران[۳۸] مراد از تقرب* را طلب ثواب و پاداش الهى دانستهاند. مقام و درجه مؤمنانى که در راه خدا انفاق مىکنند با دیگران برابر نیست: «لاَیَستَوِى القـعِدونَ مِنَ المُؤمِنینَ غَیرُ اُولِى الضَّرَرِ والمُجـهِدونَ فى سَبیلِ اللّهِ بِاَمولِهِم …» (نساء/۴،۹۵؛ و نیز نحل/۱۶،۷۵)، بلکه مقام آنان برتر است: «فَضَّلَ اللّهُ المُجـهِدینَ بِاَمولِهِم … عَلَى القـعِدینَ دَرَجَه» (نساء/۴،۹۵) قرآن مؤمنانى را که همراه با اعمالى مهم چون هجرت و جهاد به انفاق کردن اقدام کنند، داراى رتبهاى برتر از دیگران نزد خداوند برشمرده است: «اَلَّذینَ ءامَنوا و هاجَروا وجـهَدوا فى سَبیلِ اللّهِ بِاَمولِهِم و اَنفُسِهِم اَعظَمُ دَرَجَهً عِندَاللّه» (توبه/۹،۲۰)
۵ . امنیت اجتماعى:
از جمله آثار خوشایند گسترش انفاق در جامعه، نقش مهم آن در گسترش امنیت و سلامت جامعه است، آنچنان که آن را از لوازم حیات اجتماعى شمردهاند. گاه این ویژگىِ انفاق را از آیه ۳۸ محمّد/۴۷ برداشت کردهاند.[۳۹] مفسران مراد از هلاکت را در آیه ۱۹۵ بقره/۲: «واَنفِقوا فى سَبیلِ اللّهِ ولا تُلقوا بِاَیدیکُم اِلَى التَّهلُکَه» غلبه دشمنان بر مسلمانان بر اثر خوددارى از صرف مال در راه جهاد و به طور کلى امتناع از انفاق کردن در راه خدا دانستهاند که در نهایت به ضعف مسلمانان و گسترش ناامنى در جامعه مىانجامد.[۴۰]
۶ . رحمت و بخشش الهى:
انفاق کردن در راه خدا در شمار اعمالى است که جلب رحمت خداوند و آمرزش گناهان را در پى دارد: «سَیُدخِلُهُمُ اللّهُ فى رَحمَتِه» (توبه/۹، ۲۱ ، ۹۹)، «قالَ اللّه … لئِن اَقَمتُمُ الصَّلوه … و اَقرَضتُمُ اللّهَ قَرضـًا حَسَنـًا لاَُکَفِّرَنَّ عَنکُم سَیِّـاتِکُم» (مائده/۵ ،۱۲؛ آلعمران/۳، ۱۳۴ و ۱۳۶؛ انفال/۸ ، ۳ ـ ۴؛ توبه/۹، ۹۹؛ صفّ/۶۱ ، ۱۱ ـ ۱۲) آیات ۱۰۲ ـ ۱۰۳ توبه/۹ درباره ابولبابه و یارانش نازل شده که پس از ارتکاب گناه، توبه کرده و از خداوند عفو طلبیدند. خداوند ضمن پذیرش توبه آنان به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)فرمان داد تا براى پاک شدن آنان بخشى از اموالشان را بگیرد: «وءاخَرونَ اعتَرَفوا بِذُنوبِهِم خَلَطوا عَمَلاً صــلِحـًا وءاخَرَ سَیِّئـًا عَسَى اللّهُ اَن یَتوبَ عَلَیهِم اِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحیم * خُذ مِن اَمولِهِم صَدَقَهً تُطَهِّرُهُم وتُزَکّیهِم …» هرچند بیشتر مفسران مراد از «صدقه» را در این آیه، زکات واجب دانستهاند[۴۱]، با توجه به حدیثى که در شأن نزول آیه نقل شده[۴۲] برخى مفسران بر آناند که بخشى از این اموال زکات و بخشى دیگر کفاره بوده است.[۴۳]
۷٫ پاداش اخروى و فرجام نیک:
انفاق مالى یا غیر مالى، هرچند کوچک باشد بر خداوند مخفى نیست: «و ما تَفعَلوا مِن خَیر فَاِنَّ اللّهَ بِهِ عَلیم» (بقره/۲،۲۱۵)، «و ما اَنفَقتُم مِن نَفَقَه اَو نَذَرتُم مِن نَذر فَاِنَّ اللّهَ یَعلَمُهُ …» (بقره/۲، ۲۷۰ ـ ۲۷۱، ۲۷۳؛ آلعمران/۳، ۹۲؛ نساء/۴، ۳۹؛ حدید/۵۷،۱۰) کمترین انفاق در پرونده اعمال انسان نوشته مىشود: «ولا یُنفِقونَ نَفَقَهً صَغیرَهً ولا کَبیرَهً ولا یَقطَعونَ وادِیـًا اِلاّ کُتِبَ لَهُم» (توبه/۹،۱۲۱) تا وى را بهتر از آنچه انفاق کرده، پاداش دهد: «لِیَجزِیَهُمُ اللّهُ اَحسَنَ ما کانوا یَعمَلون» (توبه/۹، ۱۲۱) در آیات متعددى از قرآنکریم به پاداش اخروى انفاق تصریح شده؛ از جمله با تعابیرى چون: «اجراً عظیماً» (نساء/۴،۴۰؛ توبه/۹،۲۲؛ احزاب/۳۳،۳۵)، «اجر کبیر» حدید/۵۷،۷)، «اجر کریم» (حدید/۵۷، ۱۱، ۱۸) و «رزق کریم» (انفال/۸ ، ۴)؛ همچنین در آیه ۲۶۱ بقره/۲ انفاقکنندگان اموال در راه خدا را مانند بذرى دانسته که ۷ خوشه برویاند و در هر خوشه ۱۰۰ دانه باشد: «مَثَلُ الَّذینَ یُنفِقونَ اَمولَهُم فى سَبیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّه اَنبَتَت سَبعَ سَنابِلَ فى کُلِّ سُنـبُلَه مِائَهُ حَبَّه …» مفسران از این آیه چنین استفاده کردهاند که پاداش اخروى انفاق (یا خصوص انفاق براى جهاد، به نظر برخى مفسران) ۷۰۰ برابر کار خیر یا حتّى بیش از آن است: «واللّهُ یُضـعِفُ لِمَن یَشاءُ» [۴۴] انفاقگران در آخرت از بهشت و نعمتهاى بهشتى بهرهمند خواهند شد: «جَنّـتٌ تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدینَ فیها …» (آل عمران/۳،۱۵ ـ ۱۷ و نیز آلعمران/۳،۱۳۴ـ۱۳۵؛ مائده/۵ ،۱۲؛ توبه/۹، ۲۱؛ رعد/۱۳، ۲۱ ـ ۲۴؛ صفّ/۶۱ ، ۱۲؛ معارج/۷۰، ۳۵؛ انسان/۷۶، ۸ ـ ۲۲)؛ همچنین در برخى آیات با تعابیرى دیگر به پاداش خروى اشاره شده است؛ مانند: ۲۲ رعد/۱۳: «لَهُم عُقبَىالدّار» ۱۷ سجده/۳۲ و ۵ـ۷ لیل/۹۲٫[۴۵] وصف شایع دیگر در قرآن درباره انفاقکنندگان، «مفلحون» (رستگاران) است که بر فرجام نیک آنان دلالت دارد[۴۶]: «اُولـئِکَ هُمُ المُفلِحون» (بقره/۲، ۳ ـ ۵ و نیز توبه/۹، ۸۸ ؛ روم/۳۰، ۳۸؛ حشر/۵۹ ،۹؛ تغابن/۶۴ ،۱۶)
شرایط و آداب انفاق:
افزون بر شرایط اختصاصىِ هر یک از اقسام واجبِ انفاق، شمارى از شرایط و آداب عام انفاق در قرآن مورد تأکید قرار گرفته که مهمترین آنها عبارت است از:
۱٫ اسلام و ایمان:
انفاق هنگامى مقبول خداوند و موجب پاداش خواهد بود که انفاق کننده، به خدا و پیامبر ایمان داشته باشد: «ءامِنُوا بِاللّهِ ورَسولِهِ واَنفِقوا مِمّا جَعَلَکُم مُستَخلَفینَ فیهِ فَالَّذینَ ءامَنوا مِنکُم واَنفَقوا لَهُم اَجرٌ کَبیر» (حدید/۵۷ ،۷)، ازاینرو انفاق منافقان بدین جهت که آنان در باطن به خدا و رسول ایمان نیاورده بودند، مردود معرفى شده است[۴۷]: «قُل اَنفِقوا طَوعـًا اَو کَرهـًا لَن یُتَقَبَّلَ مِنکُم … * و ما مَنَعَهُم اَن تُقبَلَ مِنهُم نَفَقـتُهُم اِلاّ اَنَّهُم کَفَروا بِاللّهِ وبِرَسولِه» (توبه/۹، ۵۳ ـ ۵۴)؛ همچنین انفاق کافران هیچ سودى براى آنان ندارد و موجب پاداش نمىشود.[۴۸] (بقره/۲،۲۶۴) آیه ۱۱۷ آلعمران/۳ انفاق کافران را به بادى بسیار سرد تشبیه کرده که به زراعت قومى که بر خود ستم کردهاند، بوزد و آن را نابود سازد: «مَثَلُ ما یُنفِقونَ فى هـذِهِ الحَیوهِ الدُّنیا کَمَثَلِ ریح فیها صِرٌّ اَصابَت حَرثَ قَوم ظَـلَموا اَنفُسَهُم فَاَهلَکَتهُ …»
۲٫ قصد قربت و پرهیز از ریا:
انفاق هنگامى پذیرفته و موجب پاداش مىشود که تنها براى رضایت خداوند باشد: «و ما ءاتَیتُم مِن زَکوه تُریدونَ وجهَ اللّهِ فَاُولـئِکَ هُمُ المُضعِفون» (روم/۳۰،۳۹) مراد از زکات را در این آیه مطلق انفاق در راه خدا دانستهاند[۴۹] (نساء/۴، ۱۱۴؛ لیل/۹۲، ۱۸ ـ ۲۰)؛ همچنین یکى از معانىِ «قرض حَسَن» در آیه ۱۱ حدید/۵۷ : «مَن ذَا الَّذى یُقرِضُ اللّهَ قَرضـًا حَسَنـًا» صدق نیت انفاق کننده ذکر شده است.[۵۰] در آیه ۲۶۵ بقره/۲ انفاقى که براى خشنودى خدا انجام شود، به بوستانى بر بلندى تشبیه شده که اگر باران درشت قطره بر آن ببارد، میوه خود را دو چندان دهد و اگر باران نرم هم بر آن ببارد سودمند است[۵۱]: «و مَثَلُ الَّذینَ یُنفِقونَ اَمولَهُمُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّهِ وتَثبیتـًا مِن اَنفُسِهِم کَمَثَلِ جَنَّه بِرَبوَه اَصابَها وابِلٌ فَـاتَت اُکُلَها ضِعفَینِ فَاِن لَم یُصِبها وابِلٌ فَطَـلٌّ …» در برابر، انفاقِ آلوده به ریا* و تهى از نیت خالصانه، به قطعه سنگى تشبیه شده که بر آن لایه نازکى از خاک باشد و با بارش بارانِ درشت قطره، صاف و بىثمر رها شود[۵۲]: «کَالَّذى یُنفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ ولا یُؤمِنُ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفوان عَلَیهِ تُرابٌ فَاَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلدًا …» (بقره/۲، ۲۶۴) چنین انفاقى نزد خداوند مقبول نیست و هیچ پاداشى ندارد. (همان آیه و نیز روم/۳۰،۳۹)
۳٫ پرهیز از منت گذارى و آزارسانى:
شرط دیگر بهرهمند شدن انفاقگران از پاداش الهى این است که انفاق با منّت گذاشتن بر نیازمندان یا آزار آنان همراه نباشد: «اَلَّذینَ یُنفِقونَ اَمولَهُم فى سَبیلِ اللّهِ ثُمَّ لایُتبِعونَ ما اَنفَقوا مَنًّا ولاَ اَذًى لَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم ولا خَوفٌ عَلَیهِم ولا هُم یَحزَنون» (بقره/۲،۲۶۲)، ازاینرو در برخى آیات مؤمنان از منت* گذاشتن بر انفاق شونده منع شدهاند (مدثّر/۷۴،۶)[۵۳] و این کار موجب بطلان (حبط) انفاق شمرده شده است[۵۴]: «یـاَیُّها الَّذینَ ءامَنوا لاتُبطِـلوا صَدَقـتِکُم بِالمَنِّ والاَذى» (بقره/۲،۲۶۴) در آیه ۲۶۳ بقره/۲ گفتار نیکو و درگذشتن از خطاى نیازمندان بهتر از چنین انفاقى به شمار رفته است: «قَولٌ مَعروفٌ ومَغفِرَهٌ خَیرٌ مِن صَدَقَه یَتبَعُها اَذىً» مراد از «قَولٌ مَعروفٌ» گفتار ملایم و پسندیده با نیازمندان یا دعا کردن براى آنان در صورتى است که آنها نیاز خود را با ملایمت اظهار کنند و مراد از «مَغفِرهٌ» درگذشتن از خطاى نیازمندان سائل در مواردى است که آنان نیازخود را با خشونت و به گونه ناشایست اظهار مىکنند.[۵۵]برخى مراد از «قَولٌ مَعروفٌ» را وعده نیکو و مراد از «مَغفرهٌ» را عفو و گذشت از ظلم سائل دانستهاند.[۵۶]
۴٫ انفاق از مال حلال:
قرآنکریم به مؤمنان فرمان داده که از اموال پاکیزهاى که به دست آوردهاند انفاق کنند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَنفِقوا مِن طَیِّبـتِ ما کَسَبتُم» (بقره/۲،۲۶۷) برخى مفسران مراد از «طیبات» را اموال حلال دانستهاند.[۵۷] این آیه درباره گروهى نازل شده که ثروتهاى فراهم آمده از طریق ربا را در راه خدا انفاق مىکردند.[۵۸] بنابر حدیثى، امام صادق(علیه السلام) به شخصى که با مال دزدیده شده انفاق مىکرد فرمود: خداوند تنها از پرهیزکاران (اعمال خیر را) مىپذیرد:«اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقین» (انعام/۵ ،۲۷)[۵۹] این شرط که در لزوم آن از دیدگاه فقهى تردیدى نیست از برخى آیات دیگر نیز استفاده شده است؛ از جمله: ۲۴۵ و ۲۷۰ بقره/۲٫[۶۰]
۵ . انفاق از چیزهاى محبوب و مرغوب:
از شرایط دیگر بهرهمندى از پاداش الهى در انفاق این است که انفاق از سرمایههاى مورد علاقه انفاق کننده صورت گیرد: «لَن تَنالوا البِرَّ حَتّى تُنفِقوا مِمّا تُحِبّونَ» (آلعمران/۳،۹۲) از دیدگاه قرآن ابرار کسانىاند که با وجود علاقهمندى به مال، آن را به مسکین و یتیم و اسیر مىبخشند: «اِنَّ الاَبرارَ … ویُطعِمونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسکینـًا ویَتیمـًا واَسیرا» (انسان/۷۶، ۵ ـ ۸) البته این تفسیر مبتنى بر این نظر است که ضمیر «حُبِّهِ» به طعام بازگردد.[۶۱] در آیه ۱۷۷ بقره/۲ نیز قید مذکور (عَلى حُبِّه) براى انفاق ذکر شده است؛ همچنین مؤمنان مأمور شدهاند که از اموال مرغوب و سالم انفاق کنند و از انفاق اموال نامرغوب بپرهیزند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَنفِقوا مِن طَیِّبـتِ ما کَسَبتُم … ولا تَیَمَّموا الخَبیثَ مِنهُ تُنفِقونَ ولَستُم بِـاخِذیهِ اِلاّ اَن تُغمِضوا» (بقره/۲، ۲۶۷) برخى مراد از «طَیِّبات» را در این آیه مال بىعیب و نقص دانستهاند[۶۲]؛ همچنین روایت شده که این آیه در مورد مسلمانانى نازل شده که خرماى خشک و نامرغوب را با خرماى خوب مىآمیختند و به مستمندان مىدادند.[۶۳] برخى مراد از «فحشاء» را در آیه ۲۶۸ بقره/۲ انفاق کردن از جنس نامرغوب و پست دانستهاند: «الشَّیطـنُ یَعِدُکُمُ الفَقرَ ویَأمُرُکُم بِالفَحشاء» زیرا انفاق جنس پست معصیت خدا بوده و معصیت الهى نوعى فحشاست.[۶۴]
۶ . میانهروى درانفاق:
شرط مهم دیگر براى انفاق، رعایت اعتدال* و پرهیز از افراط و تفریط در این کار خیر است: «والَّذینَ اِذا اَنفَقوا لَم یُسرِفوا ولَم یَقتُروا و کانَ بَینَ ذلِکَ قَوامـا» (فرقان/۲۵،۶۷ ؛ اسراء/۱۷، ۲۹) در تفسیر این آیه از امام صادق(علیه السلام)چنین نقل شده که آن حضرت مشتى سنگریزه برداشت و آن را محکم در دست گرفت و فرمود: این «اِقتار» است و مشتى دیگر برگرفت و چنان دست را گشود که همه ریگها ریخت و فرمود که این «اسراف»* است و بار سوم که سنگریزهها را برداشت، دست را تا آن حد گشود که برخى از ریگها ریخت و برخى دیگر ماند و فرمود: این «قَوام» است.[۶۵] برخى گفتهاند که اسراف، انفاق در معصیت خدا، اقتار خوددارى از طاعت خدا و قوام انفاق در طاعت خداست.[۶۶] خداوند در آیه ۲۹ اسراء/۱۷ خطاب به پیامبر فرموده که هرگز دست خود را بر گردنت زنجیر مکن و بیش از حد دست خود را مگشاى تا مورد نکوهش قرار گیرى: «و لا تَجعَل یَدَکَ مَغلولَهً اِلى عُنُقِکَ ولا تَبسُطها کُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلومـًا مَحسورا» به نظر مفسران مفاد جمله نخست آیه، نهى از انفاق نکردن و مفاد جمله دوم زیادهروى در آن است و این آیه به میانهروى در انفاق توصیه مىکند[۶۷]؛ همچنین برخى مراد از به هلاکت انداختن خود را در آیه ۱۹۵ بقره/۲، اسراف در انفاق و مثلا بخشیدن همه دارایى خود دانستهاند.[۶۸] کلمه «عفو» در آیه ۲۱۹ بقره/۲: «یَسـَلونَکَ ماذَا یُنفِقونَ قُلِ العَفوَ» به اموال مازاد تفسیر شده است.[۶۹] به تعبیر دیگر، مؤمنان باید زاید بر نیاز خود و خانواده خود را انفاق و میانهروى را رعایت کنند.[۷۰] واژه انفاق و مشتقات آن در آیات متعدد با «مِنْ» تبعیضیه ذکر شده که بیانگر انفاق بخشى از اموال است[۷۱]؛ مانند: «و مِمّا رَزَقنـهُم یُنفِقون» (بقره/۲،۳) گاه براى اثبات این امر به تعابیر دیگر همچون عدم تبذیر در آیه «وءاتِ ذَا القُربى حَقَّهُ والمِسکینَ وابنَ السَّبیلِ ولا تُبَذِّر تَبذیرا» (اسراء/۱۷،۲۶) استناد شده است.[۷۲]
۷٫ انفاق نهانى:
هرچند انفاق در راه خدا، چه آشکار باشد و چه نهان، داراى اجر و پاداش است: «اَلَّذینَ یُنفِقونَ اَمولَهُم بِالَّیلِ والنَّهارِ سِرًّا وعَلانِیَهً فَلَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم ولا خَوفٌ عَلَیهِم ولا هُم یَحزَنون» (بقره/۲،۲۷۴؛ رعد/۱۳،۲۲؛ ابراهیم/۱۴،۳۱؛ نحل/۱۶،۷۵؛ فاطر/۳۵، ۲۹)؛ ولى انفاق پنهانى پاداش بیشترى دارد:«اِن تُبدوا الصَّدَقـتِ فَنِعِمّا هِىَ واِن تُخفوها وتُؤتوهَا الفُقَراءَ فَهُوَ خَیرٌ لَکُم ویُکَفِّرُ عَنکُم مِن سَیِّـاتِکُم» (بقره/۲،۲۷۱)، زیرا در چنین انفاقى ریا قطعاً ممکن نیست و آبروى نیازمندان نیز محفوظ مىماند.[۷۳] برخى از مفسران گفتهاند که این امر ویژه انفاقهاى مستحب است؛ اما انفاقهاى واجب بهتر است آشکار باشد.[۷۴] در احادیث هم این نکته مطرح شده است.[۷۵]
۸ . انفاق در شرایط دشوار:
انفاق چه در حال گشایش روزى و عدم وجود نیاز شدید خود فرد یا جامعه و چه در حال سختى و نیاز شدید، استحقاق پاداش دارد: «و سارِعوا اِلى مَغفِرَه مِن رَبِّکُم وجَنَّه عَرضُهَا السَّمـوتُ والاَرضُ اُعِدَّت لِلمُتَّقین * اَلَّذینَ یُنفِقونَ فِى السَّرّاءِ والضَّرّاءِ …» (آلعمران/۳،۱۳۳ ـ ۱۳۴)؛ امّا انفاق در شرایط بحرانى و دشوار از اجر بیشترى برخوردار است، چنانکه قرآن کریم انفاق قبل از فتح را که دوره مشقّتِ مسلمانان بود، برتر از انفاق پس از فتح دانسته است: «لا یَستَوى مِنکُم مَن اَنفَقَ مِن قَبلِ الفَتحِ وقـتَلَ اُولـئِکَ اَعظَمُ دَرَجَهً مِنَ الَّذینَ اَنفَقوا مِن بَعدُ وقـتَلوا وکُلاًّ وعَدَ اللّهُ الحُسنى» (حدید/۵۷ ،۱۰) برخى مراد از «فتح» را در این آیه صلح حدیبیه و برخى فتح مکه دانستهاند[۷۶]؛ ولى شمارى دیگر احتمال دادهاند که مراد، مطلق فتح و پیروزى باشد و ایثار جان و مال در شرایط بحرانى و دشوار به طور کلى برتر از یارى اسلام در شرایط عادى باشد.[۷۷]
افزون بر این موارد، آداب و ویژگیهاى مطلوب و نامطلوب دیگرى نیز براى انفاق در شمارى از آیات قرآن آمده است؛ مانند اینکه انفاق باید بدون کراهت و با رغبت و رضایت باطنى صورت گیرد و کراهت در انفاق از ویژگیهاى انفاق منافقان شمرده شده است[۷۸]: «… و لا یُنفِقونَ اِلاّ وهُم کـرِهون» (توبه/۹،۵۴)؛ همچنین در برخى آیات تعابیرى آمده که مفسران آنها را اشارهاى کلّى به شرایط و آداب انفاق دانستهاند؛ مانند تعابیر «قَرضاً حَسَناً» در آیه ۱۱ حدید/۵۷ .[۷۹]
مصارف انفاق:
در آیات بسیارى از انفاق در راه خدا به گونه مطلق (فى سَبیلِ اللّهِ) سخن به میان آمده مانند: «واَنفِقوا فى سَبیلِ اللّهِ …» (بقره/۲،۱۹۵، ۲۶۱ ـ ۲۶۲؛ انفال/۸ ، ۶۰ ؛ محمد/۴۷،۳۸؛ حدید/۵۷ ،۱۰) هرچند شأن نزول برخى از این آیات موارد خاصى مانند جهاد در راه خدا بوده[۸۰]؛ ولى به تصریح مفسران «فى سَبیلِ اللّهِ» تعبیرى عام است و همه کارهاى خیر و هر کار مشروع را دربرمىگیرد؛ مانند جهاد با دشمن، حجّ، ساختن پل، مسجد و مانند اینها، کمک کردن به نیازمندان و یتیمان و جز آن.[۸۱] با این همه، در برخى آیات، مصارف ویژهاى براى انفاق ذکر شده و برخى موارد مصرف داراى ویژگیهایى به شمار رفته و بر سایر موارد مقدم شده است. این موارد عبارت است از:
۱٫ خویشاوندان:
در آیات متعددى که از مصارف انفاق سخن رفته، خویشاوندان مقدم بر دیگران ذکر شدهاند: «ولـکِنَّ البِرَّ مَن … وءاتَى المالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِى القُربى …» (بقره/۲،۱۷۷؛ اسراء/۱۷،۲۶؛ نور/۲۴،۲۲) در آیه ۸ نساء/۴ آمده که اگر خویشاوندان هنگام تقسیم ارث حاضر بودند سهمى به آنان بدهید: «واِذا حَضَرَ القِسمَهَ اُولوا القُربى … فَارزُقوهُم مِنه» مراد از خویشاوندان در این آیه کسانىاند که در آیات ارث سهمى براى آنان مقرر نشده است.[۸۲] برخى این حکم را وجوبى دانستهاند؛ ولى با توجه به اینکه وارثان در شریعت مشخص و معلوم شدهاند، این نظر را مردود شمردهاند.[۸۳]نظر دیگر این است که این حکم استحبابى با آیه ۱۱ نساء/۴ که در آن برخى صاحبان سهام ارث تعیین شدهاند، نسخ گردیده است؛ ولى این نظر هم مردود شمرده شده است.[۸۴] از میان خویشاوندان، پدر و مادر (والدَیْن) بر دیگران مقدماند: «یَسـَلونَکَ ماذا یُنفِقونَ قُل ما اَنفَقتُم مِن خَیر فَلِلولِدَینِ والاَقرَبینَ …» (بقره/۲،۲۱۵) «والدین» شامل اجداد نیز مىشود.[۸۵] برخى آیه زکات را ناسخ این آیه دانستهاند؛ ولى با توجه به عام بودن مفهوم این آیه نسبت به انفاقهاى واجب و مستحب این نظر پذیرفته نشده است.[۸۶] در احادیث هم اولویت خویشاوندان، به ویژه بستگان نزدیک بر دیگران در انفاق تأکید شده است.[۸۷] ( => خویشاوندى)
۲٫ یتیمان:
مورد دیگر صرف مال در انفاق، یتیمان نیازمند هستند: «قُل ما اَنفَقتُم مِن خَیر فَلِلولِدَینِ … والیَتـمى» (بقره/۲،۲۱۵، ۱۷۷؛ نساء/۴،۸) در این میان، یتیمِ خویشاوند بر دیگر ایتام مقدم است[۸۸]: «اَو اِطعـمٌ فى یَوم ذى مَسغَبَه * یَتیمـًا ذا مَقرَبَه» (بلد/۹۰،۱۴ ـ ۱۵) ( => یتیم)
۳٫ فقرا و مساکین:
نیازمندان و فقیران دیگر مورد صرف انفاقاند: «و لـکِنَّ البِرَّ … والمَسـکینَ» (بقره/۲،۱۷۷؛ نساء/۴،۸) در آیه ۳۸ روم/۳۰ به پیامبر امر شده که حق مسکینان را بدهد: «وءاتِ ذَا القُربى حَقَّهُ والمِسکینَ» بیشتر تفاسیر[۸۹] مراد از این حق را حقوق واجب مانند زکات، خمس و رفع نیازهاى ضرورى نیازمندان و برخى[۹۰] اعم از حقوق واجب و مستحب دانستهاند. نیازمندان آبرومند که دست نیاز به سوى دیگران نمىگشایند، بر دیگران مقدماند:«لِلفُقَراءِ الَّذینَ اُحصِروا فى سَبیلِ اللّهِ لایَستَطیعونَ ضَربـًا فِى الاَرضِ یَحسَبُهُمُ الجاهِلُ اَغنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعرِفُهُم بِسِیمـهُم لایَسـَلونَ النّاسَ اِلحافـًا» (بقره/۲،۲۷۳) شاید ذکر فقیر قانع (آن که نیاز خود را ابراز نمىکند) پیش از مُعْتَرّ (آن که دست نیاز به سوى دیگران دراز مىکند)[۹۱] در آیه ۳۶ حجّ/۲۲: «و اَطعِموا القانِعَ والمُعتَرَّ» به تقدم اینگونه نیازمندان اشاره داشته باشد. برخى مفسران معناى فقیر و مسکین را یکسان مىدانند؛ ولى برخى آن دو را مترادف ندانسته و گفتهاند که فقیر کسى است که درخواست کمک (سؤال) نمىکند؛ ولى مسکین سؤال مىکند، یا فقیر کسى است که مال اندکى دارد؛ ولى مسکین هیچ مالى ندارد. اقوال دیگرى نیز وجود دارد.[۹۲]
۴٫ ابن السبیل:
مسافرانى که به علت از دست دادن توان مالى خود از ادامه سفر خود باز ماندهاند نیز از جمله مصارف انفاقاند: «قُل ما اَنفَقتُم مِن خَیر فَلِلولِدَینِ … وابنِ السَّبیلِ» (بقره/۲،۲۱۵) در برخى اقسام واجب انفاق مانند زکات و خمس، ابنالسبیل* از جمله موارد صرف مال شمرده شده است. (انفال/۸ ، ۴۱؛ توبه/۹، ۶۰)
۵ . مهاجران در راه خدا:
از دیگر موارد صرف مال در انفاق، کسانى هستند که بر اثر هجرت* کردن در راه خدا امکان تأمین معاش خود را ندارند. (بقره/۲،۲۷۳) این آیه در مورد اصحاب صفّه نازل شد که به مدینه مهاجرت کرده بودند و به سبب شرکت کردن در جنگها قادر به تأمین معاش خود نبودند.[۹۳] در آیهاى دیگر، قرآن از انفاق مردم مدینه به مهاجران سخن به میان آورده و آن را ستوده است: «والَّذینَ تَبَوَّءُو الدّارَ والایمـنَ مِن قَبلِهِم یُحِبّونَ مَن هاجَرَ اِلَیهِم ولا یَجِدونَ فى صُدورِهِم حاجَهً مِمّا اوتوا ویُؤثِرونَ عَلى اَنفُسِهِم ولَو کانَ بِهِم خَصاصَهٌ» (حشر/۵۹ ،۹)، در آیه ۲۲ نور/۲۴ نیز مسلمانانى که بر ترک انفاق به برخى مهاجران سوگند یاد کردهاند، نکوهش شده و از این کار منع شدهاند: «ولا یَأتَلِ اولُوا الفَضلِ مِنکُم والسَّعَهِ اَن یُؤتوا اولِى القُربى … والمُهـجِرینَ فى سَبیلِ اللّهِ» به گفته برخى مفسران، این آیه درباره سوگند ابوبکر درباره اینکه به مسطح که مردى تهیدست از مهاجران بود (به علت مشارکت او در ماجراى اِفک) کمک مالى نکند نازل گردید.[۹۴]
۶ . سائلان:
آنها که دست نیاز به سوى دیگران دراز مىکنند (سائلان) استحقاق برخوردار شدن از انفاق را دارند: «واَمَّا السّائِلَ فَلا تَنهَر» (ضحى/۹۳،۱۰؛ بقره/۲،۱۷۷) قرآن مؤمنان حقیقى را کسانى مىداند که در اموال خود حقى براى سائلان و محرومان قرار مىدهند: «و فى اَمولِهِم حَقٌّ لِلسّائِلِ والمَحروم» (ذاریات/۵۱ ،۱۹؛ معارج/۷۰،۲۴) برخى احادیث منقول از اهل بیت(علیهم السلام)مراد از حق را در این آیات مالى شمردهاند که مؤمنان به صورت هفتگى یا ماهانه یا سالانه به سائلان و نیازمندان مىپردازند[۹۵] و کمک کردن به سائل، هرچند گمان بىنیازى او برود، بسیار توصیه شده است.[۹۶] در برخى روایات دیگر درباره علت این کار آمده است که گاهى فرشتگان الهى براى آزمودن برخى انسانها به در خانه آنها مراجعه کرده و از آنان چیزى طلب مىکنند.[۹۷]
۷٫ آزادسازى بردهگان:
آزادسازى بردگان به عنوان کارى واجب و گاه مستحب در برخى آیات قرآن از مصارف انفاق ذکر شده است. در آیه ۱۷۷ بقره/۲ آزادى برده از وجوه برّ معرفى شده و در آیات ۱۱ ـ ۱۳ بلد/۹۰ آن را گردنهاى سخت دانسته و افرادى که با آزادى بردگان از آن عبور نمىکنند را نکوهش کرده است: «فَلا اقتَحَمَ العَقَبَه * و ما اَدرکَ مَا العَقَبَه * فَکُّ رَقَبَه» در آیهاى دیگر به مؤمنان سفارش شده که از طریق انعقاد قرارداد مکاتبه با بردگان و هزینه کردن بخشى از اموال خود در این راه، زمینه آزادى آنان را فراهم کنند: «والَّذینَ یَبتَغونَ الکِتـبَ مِمّا مَلَکَت اَیمـنُکُم فَکاتِبوهُم … وءاتوهُم مِن مالِ اللّهِ الَّذى ءاتـکُم» (نور/۲۴،۳۳) ( => بردگى)
۸ . جهاد در راه خدا:
در آیه ۶۰ انفال/۸ مسلمانان به تهیه کردن ابزارآلات نظامى و صرف مال در این راه ترغیب شدهاند: «واَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّه … و ما تُنفِقوا مِن شَىء فى سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ اِلَیکُم» همچنین در آیهاى دیگر مؤمنان مأمور شدهاند که با ترک نکردن انفاق در راه جهاد* که موجب غلبه دشمن بر آنان مىشود[۹۸] خود را به هلاکت نیندازند: «واَنفِقوا فى سَبیلِ اللّهِ ولا تُلقوا بِاَیدیکُم اِلَى التَّهلُکَهِ» (بقره/۲،۱۹۵)، ازاینرو برخى بر آناند که اگر مسلمانان به مقدار نیاز در این راه انفاق نکنند بر امام عادل واجب است که آنان را به این کار وادارد.[۹۹] البته کسانى که توانایى مالى کافى ندارند مسئولیتى نخواهند داشت: «لَیسَ عَلَى الضُّعَفاءِ … و لا عَلَى الَّذینَ لا یَجِدونَ ما یُنفِقونَ حَرَجٌ …» (توبه/۹،۹۱)
۹٫ مؤلفه القلوب:
از جمله مصارف انفاقهاى واجب (مانند زکات)، کمک کردن به کافران به انگیزه جلب محبت آنان و دلجویى از آنهاست (توبه/۹،۶۰)؛ همچنین اصولا انفاق به آنان مستحب و موجب پاداش الهى است: «لَیسَ عَلَیکَ هُدهُم ولـکِنَّ اللّهَ یَهدى مَن یَشاءُ وما تُنفِقوا مِن خَیر فَلاَِنفُسِکُم» (بقره/۲،۲۷۲) در شأن نزول این آیه نقل شده که ابتدا مسلمانان حاضر نبودند که به غیر مسلمانان کمک مالى کنند و این آیه نازل شد و این کار را روا شمرد[۱۰۰]؛ نیز نقل شده که مادر و جده کافر زنى مسلمان به نام اسماء از او درخواست کمک کردند؛ ولى او به سبب کفر آنان، از انفاق کردن خوددارى کرد و این آیه نازل شد.[۱۰۱] البته انفاق کردن تنها به کافرانى جایز است که با مسلمانان به جنگ برنخیزند و آنان را از دیارشان بیرون نکنند: «لا یَنهـکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقـتِلوکُم فِى الدّینِ و لَم یُخرِجوکُم مِن دیـرِکُم اَن تَبَرّوهُم وتُقسِطو ا اِلَیهِم» (ممتحنه/۶۰ ،۸) ( => مؤلفه القلوب)
افزون بر مصارف مذکور، مىتوان به برخى مصارف انفاق واجب که در قرآن ذکر شده و عمدتاً به زکات مربوط مىشود اشاره کرد[۱۰۲]؛ از جمله «العـمِلینَ عَلَیها» یعنى آنها که براى جمعآورى و نگاهدارى زکات کوشش مىکنند و «غارمان» یا بدهکاران: «اِنَّمَا الصَّدَقـتُ لِلفُقَراءِ و … والعـمِلینَ عَلَیها و … والغـرِمینَ» (توبه/۹،۶۰)
موانع انفاق:
قرآن کریم به موانع متعدد انفاق در راه خدا، اشاره کرده است که برخى از آنها درونى و برخاسته از شخصیت روانى و اخلاقى خود شخص و برخى هم برونى است. این موانع عبارت است از:
۱٫ شیطان:
شیطان که همواره درصدد است تا انسان را از انجام هر کار خیرى باز دارد، مىکوشد با وعده دادن فقر به انسان وى را از کمک به نیازمندان باز دارد: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَنفِقوا مِن طَیِّبـتِ ما کَسَبتُم … الشَّیطـنُ یَعِدُکُمُ الفَقرَ» (بقره/۲،۲۶۸)، حتى در کار کسانى که موفق به انفاق مىشوند، دخالت کرده و تلاش مىکند با آلوده کردن آن به ریا انفاق آنان را باطل سازد: «والَّذینَ یُنفِقونَ اَمولَهُم رِئاءَ النّاسِ … ومَن یَکُنِ الشَّیطـنُ لَهُ قَرینـًا فَساءَ قَرینا» (نساء/۴،۳۸)
۲٫ ضعف یا فقدان ایمان:
از دیگر موانع انفاق در راه خدا بىایمانى و اعتقاد نداشتن به دین و قیامت و دیگر معارف دینى است: «اَرَءَیتَ الَّذى یُکَذِّبُ بِالدّین … و لایَحُضُّ عَلى طَعامِ المِسکین» (ماعون/۱۰۷،۱، ۳؛ توبه/۹،۶۷)، ازاینرو، منافقان چون در واقع اعتقادى به دین نداشتند انفاق در راه خدا را غرامت مىشمردند (توبه/۹،۹۸) و هرگاه به آنان گفته مىشد: در راه خدا انفاق کنید بهانه مىآوردند که آیا به کسانى انفاق کنیم که اگر خدا بخواهد خود به آنان روزى مىدهد؟ (یس/۳۶،۴۷) آنان حتى به دیگران توصیه مىکردند که به مسلمانان کمک نکنند تا از اطراف پیامبر پراکنده شوند: «هُمُ الَّذینَ یَقولونَ لا تُنفِقوا عَلى مَن عِندَ رَسولِ اللّهِ حَتّى یَنفَضّوا» (منافقون/۶۳ ،۷)؛ همچنین هنگامى که مسئله جهاد و کمک مالى به آن در میان بود، نزد پیامبر اسلام مىآمدند و براى فرار از جهاد و انفاق، از آن حضرت اجازه مىگرفتند: «لا یَستَـذِنُکَ الَّذینَ یُؤمِنونَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ اَن یُجـهِدوا بِاَمولِهِم واَنفُسِهِم … اِنَّما یَستَـذِنُکَ الَّذینَ لایُؤمِنونَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ» (توبه/۹،۴۴ ـ ۴۵)
۳٫ عناد و دشمنى:
گاه دشمنى انسان با افرادى باعث مىشود که انسان از کمک کردن به آنان امتناع ورزد. در آیه ۲۲ نور/۲۴ قرآن مسلمانان توانگر را از یاد کردن سوگند بر ترک انفاق به نیازمندان به سبب خطاى آنان برحذر داشته و آنان را به عفو و گذشت توصیه کرده است: «ولا یَأتَلِ اولُوا الفَضلِ مِنکُم والسَّعَهِ اَن یُؤتوا اولِى القُربى والمَسـکینَ والمُهـجِرینَ فى سَبیلِ اللّهِ ولیَعفوا ولیَصفَحوا» (نور/۲۴،۲۲) طبق برخى روایات، آیه فوق پس از آن نازل شد که ابوبکر بعد از ماجراى افک سوگند یاد کرد که به مسطح بن اثاثه که در این ماجرا دخالت داشت، کمک نکند.[۱۰۳] نظر دیگر این است که این آیه درباره گروهى از صحابه نازل شد که سوگند یاد کردند به کسانى که در این ماجرا مشارکت داشتند انفاق نکنند.[۱۰۴]
۴٫ دوستى مال و اولاد:
از دیگر موانع انفاق حب شدید انسان به مال و فرزند*ان است: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تُلهِکُم اَمولُکُم ولا اَولـدُکُم عَن ذِکرِ اللّهِ … و اَنفِقوا مِن ما رَزَقنـکُم مِن قَبلِ اَن یَأتِىَ اَحَدَکُمُ المَوتُ» (منافقون/۶۳ ، ۹ ـ ۱۰)، ازاینرو، در آیاتى دیگر برخى از بستگان نزدیک انسان دشمن او خوانده شدهاند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِنَّ مِن اَزوجِکُم واَولـدِکُم عَدُوًّا لَکُم فَاحذَروهُم» (تغابن/۶۴ ،۱۴) سرّ این نکته آن است که گاه علاقه شدید انسان به آنان باعث مىشود که او از ایمان به خدا یا انجام دادن کارهاى نیک همچون انفاق در راه خدا بازماند.[۱۰۵]
۵ . بخل:
صفت ناپسند بخل* از دیگر موانع انفاق است: «هـاَنتُم هـؤُلاءِ تُدعَونَ لِتُنفِقوا فى سَبیلِاللّهِ فَمِنکُم مَن یَبخَلُ و مَن یَبخَل فَاِنَّما یَبخَلُ عَن نَفسِهِ» (محمّد/۴۷،۳۸)، ازاینرو در برخى آیات مؤمنان را از بخل ورزیدن نسبت به دیگران برحذر داشته و نسبت به پیامدهاى ناگوار آن هشدار داده است: «ولا یَحسَبَنَّ الَّذینَ یَبخَلونَ بِما ءاتـهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ هُوَ خَیرًا لَهُم بَل هُوَ شَرٌّ لَهُم سَیُطَوَّقونَ ما بَخِلوا بِهِ یَومَ القِیـمَهِ» (آلعمران/۳،۱۸۰؛ تغابن/۶۴ ، ۱۶)
۶ . هراس از فقر:
از دیگر موانعى که باعث مىگردد عدهاى از انفاق در راه خدا امتناع ورزند ترس آنان از فقیر شدن است: «قُل لَو اَنتُم تَملِکونَ خَزائِنَ رَحمَهِ رَبّى اِذًا لاََمسَکتُم خَشیَهَ الاِنفاقِ» (اسراء/۱۷،۱۰۰) مقصود از «خَشیَهَ الاِنفاقِ» در این آیه ترس از فقر* است[۱۰۶]، در حالى که این اندیشه و فکر، وسوسه و وعید شیطان است:«الشَّیطـنُ یَعِدُکُمُ الفَقرَ ویَأمُرُکُم بِالفَحشاءِ» ولى در برابر، خداوند به انفاقگران وعده آمرزش و فزونى اموال مىدهد: «واللّهُ یَعِدُکُم مَغفِرَهً مِنهُ وفَضلاً واللّهُ وسِعٌ عَلیم» (بقره/۲،۲۶۸)
پیامدهاى ترک انفاق:
آثار ترک انفاق از دیدگاه قرآن از مباحث پیشین قابل دریافت است. با این همه، به دلیل تأکید قرآن بر شمارى از این آثار، مهمترین آنها ذکر مىشود:
۱٫ ناامنى و نابودى جوامع:
تأمین امنیت جامعه اسلامى در برابر دشمنان خارجى و ناهنجاریهاى داخلى نیاز به صرف هزینه دارد و کوتاهى در این زمینه و فرو گذاشتن انفاق باعث مىشود که سپر حفاظتى نظام اسلامى و جامعه تضعیف شود و مسلمانان در معرض خطر و نابودى قرار گیرند: «و اَنفِقوا فى سَبیلِ اللّهِ ولا تُلقوا بِاَیدیکُم اِلَى التَّهلُکَهِ» (بقره/۲،۱۹۵) برطبق نظر برخى، مقصود از انفاق در این آیه کمک به هزینههاى جنگ و جهاد است[۱۰۷]؛ ولى برخى مفسران، انفاق به فقیران و نیازمندان جامعه را نیز مصداقى از آیه فوق دانستهاند.[۱۰۸]
۲٫ زوال نعمت:
ترک انفاق به نیازمندان عامل سلب و زوال نعمت* است. قرآن در سوره قلم به داستان باغدارانى اشاره کرده که هنگام چیدن میوهها صبحگاهان روانه باغهاى خود مىشدند تا مستمندان مطلع نگردند. سرانجام خداوند عذابى فرستاد و همه درختان و میوههاى آنان را نابود ساخت: «اِنّا بَلَونـهُم کَما بَلَونا اَصحـبَ الجَنَّهِ اِذ اَقسَموا لَیَصرِمُنَّها مُصبِحین * ولا یَستَثنون * فَطافَ عَلَیها طَـائِفٌ مِن رَبِّکَ وهُم نائِمون * فَاَصبَحَت کالصَّریم * فَتَنادَوا مُصبِحین … فَانطَـلَقوا وهُم یَتَخـفَتون * اَن لا یَدخُلَنَّهَا الیَومَ عَلَیکُم مِسکین» (قلم/۶۸ ،۱۷ ـ ۲۴)؛ همچنین قرآن در آیه ۳۸ محمّد/۴۷ به مسلمانان هشدار مىدهد که اگر در یارى اسلام و انفاق در راه آن کوتاهى کنند[۱۰۹] خداوند گروهى بهتر از آنان را جایگزین آنان خواهد کرد: «هـاَنتُم هـؤُلاءِ تُدعَونَ لِتُنفِقوا فى سَبیلِ اللّهِ فَمِنکُم مَن یَبخَلُ ومَن یَبخَل … و اِن تَتَوَلَّوا یَستَبدِل قَومـًا غَیرَکُم ثُمَّ لا یَکونوا اَمثــلَکُم» جایگزینى افراد دیگر بدین صورت است که خداوند نعمتش را ازاین افراد گرفته و به کسانى مىدهد که اهل انفاق باشند، چنانکه این امر در روایتى از على(علیه السلام) نیز آمده است.[۱۱۰]
۳٫ محرومیت از محبت و نصرت خداوند:
خداوند بخیلانى را که به دیگران کمک نمىکنند دوست ندارد: «لا یُحِبُّ کُلَّ مُختال فَخور * اَلَّذینَ یَبخَلونَ ویَأمُرونَ النّاسَ بِالبُخلِ» (حدید/۵۷ ، ۲۳ ـ ۲۴) و آنان را یارى نخواهد کرد: «و ما اَنفَقتُم مِن نَفَقَه … و ما لِلظّــلِمینَ مِن اَنصَار» (بقره/۲،۲۷۰) ذکر جمله «و ما لِلظّــلِمینَ مِن اَنصَار» به دنبال ترغیب به انفاق اشاره به این دارد که آنان که انفاق را ترک گفته[۱۱۱] یا شرایط لازم انفاق را رعایت نمىکنند[۱۱۲]ظالماند و از نصرت خداوند محروم خواهند بود.
۴٫ حسرت هنگام مرگ و قیامت:
آنان که از انفاق خوددارى کنند، هنگام قبض روح، از خداوند مىخواهند تا مرگ آنان را به تأخیر اندازد تا در راه خدا انفاق کرده و عمل صالح انجام دهند: «واَنفِقوا مِن ما رَزَقنـکُم مِن قَبلِ اَن یَأتِىَ اَحَدَکُمُ المَوتُ فَیَقولَ رَبِّ لَولا اَخَّرتَنى اِلى اَجَل قَریب فَاَصَّدَّقَ واَکُن مِنَ الصّــلِحین» (منافقون/۶۳ ،۱۰)؛ ولى فرشتگان الهى تقاضاى آنان را رد کرده و پاسخ مىدهند که خداوند هرگز اجل کسى را به تأخیر نمىاندازد: «ولَن یُؤَخِّرَ اللّهُ نَفسـًا اِذا جاءَ اَجَلُها» (منافقون/۶۳ ،۱۱)؛ همچنین اینان وقتى گرفتار عذاب دردناک الهى مىشوند حسرت مىخورند که اى کاش اعمال خیرى را براى این روزِ خود پیش مىفرستادند: «کَلاّ بَل لا تُکرِمونَ الیَتیم * ولا تَحـضّونَ عَلى طَعامِ المِسکین … یَقولُ یــلَیتَنى قَدَّمتُ لِحَیاتى» (فجر/۸۹ ،۱۷ ـ ۱۸ ، ۲۴)
۵ . عذاب دردناک اُخروى:
قرآن در آیات متعدد به ترککنندگان انفاق وعید مجازات داده و از عذاب دردناک آنان در قیامت خبر داده است. در آیه ۱۸۰ آلعمران/۳ مال اندوزى و بخل ورزیدن را براى امساک کنندگان از انفاق شرى دانسته که در قیامت به صورت طوقى از آتش بر گردن آنان افکنده مىشود: «بَل هُوَ شَرٌّ لَهُم سَیُطَوَّقونَ ما بَخِلوا بِهِ یَومَ القِیـمَهِ» و با اندوخته طلا و نقره آنها، بر پیشانى، پهلو، و پشت آنها داغ نهاده شده و به آنان گفته مىشود: بچشید! این همان چیزى است که اندوختهاید: «یَومَ یُحمى عَلَیها فى نارِ جَهَنَّمَ فَتُکوى بِها جِباهُهُم و جُنوبُهُم وظُهورُهُم هـذا ما کَنَزتُم لاَِنفُسِکُم فَذوقوا ما کُنتُم تَکنِزون» (توبه/۹،۳۵)، افزون بر این خداوند اینان را به عذابى خوار کننده دچار ساخته (نساء/۴، ۳۷) و با زنجیرهایى آتشین (حاقّه/۶۹ ، ۳۰ ـ ۳۴) و طعامى از چرک و خون (حاقّه/۶۹ ، ۳۶) و عذابى بىمانند (فجر/۸۹ ،۲۴ ـ ۲۵) مجازات خواهد کرد.
۶ . محرومیت از شفاعت:
ترک کنندگان انفاق هنگام گرفتار شدن به آتش جهنم، دوست و یاورى نخواهند داشت تا شفیع آنان باشد[۱۱۳]: «و لا یَحُضُّ عَلى طَعامِ المِسکین * فَلَیسَ لَهُ الیَومَ هـهُنا حَمیم» (حاقّه/۶۹ ،۳۴ ـ ۳۵) و شفاعت شفاعتگران دیگر نیز به حالشان سودى ندارد: «ولَم نَکُ نُطعِمُ المِسکین … فَما تَنفَعُهُم شَفـعَهُ الشّـفِعین» (مدثّر/۷۴،۴۴، ۴۸)
انفاقِ اهل بیت(علیهم السلام) در راه خدا:
اهلبیت(علیهم السلام) از بارزترین مصادیق انفاقگران قرآنى و در این زمینه الگو و نمونه بودند. آنان حتى در هنگام احتیاج، از کمک کردن به تهیدستان دریغ نمىکردند، بهگونهاى که آیات متعددى در مورد انفاق آنان نازل شده است؛ از جمله بخش مهمى از آیات سوره انسان: «اِنَّ الاَبرارَ … یوفونَ بِالنَّذرِ ویَخافونَ یَومـًا کانَ شَرُّهُ مُستَطیرا * و یُطعِمونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسکینـًا ویَتیمـًا و اَسیرا …» (انسان/۷۶،۵ ، ۷ ـ ۸) بر طبق نظر مفسران شیعه[۱۱۴] و بسیارى از اهل سنت[۱۱۵] درباره آنان نازل شده است. شأن نزول این آیات چنین بود که امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)بیمار شدند و حضرت على و فاطمه(علیهما السلام)نذر کردند که اگر فرزندانشان بهبود یابند، آنان سه روز روزه بگیرند. پس از بهبودى فرزندان، آنان به نذر خود وفا کردند؛ ولى هنگام افطار در روز نخست، مسکینى و در روز دوم یتیمى و در سومین روز اسیرى به در خانه آنان آمد و آنان با وجود نیاز، غذاى خود را به آنان دادند و آیات فوق نازل گردید. در آیه ۵۵ مائده/۵ نیز قرآن ولىّ و سرپرست مؤمنان را خدا و رسول او و کسى دانسته است که در حال رکوع به نیازمندان انفاق مىکند: «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ و رَسولُهُ والَّذینَ ءامَنوا الَّذینَ یُقِیمونَ الصَّلوهَ ویُؤتونَ الزَّکوهَ وهُم رکِعون» (مائده/۵ ،۵۵) این آیه نیز طبق نظر مفسران شیعه و اهل سنت درباره على(علیه السلام) نازل شد که هنگام رکوع انگشتر خود را به سائل بخشید.[۱۱۶] در آیهاى دیگر قرآن آنان را که اموال خود را در شب و روز، آشکارا و در نهان انفاق مىکنند ستوده است:«اَلَّذینَ یُنفِقونَ اَمولَهُم بِالَّیلِ والنَّهارِ سِرًّا وعَلانِیَهً فَلَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم» (بقره/۲، ۲۷۴) از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) در شأن نزول آیه نقل شده که على(علیه السلام)۴ درهم داشت. یک درهم را در شب و دیگرى را در روز و سومى را در نهان و چهارمى را آشکارا انفاق کرد و آیه مذکور نازل شد. روایت مذکور از ابن عباس نیز نقل شده است[۱۱۷]؛ همچنین روایت شده که جمعى از مردم مدینه یا برخى ثروتمندان خدمت پیامبر مىآمدند و با آن حضرت نجوا مىکردند که این کار آثار ناخوشایندى داشت، در نتیجه، آیه نازل شد که هرکس قصد نجوا کردن با پیامبر دارد باید پیش از آن صدقهاى بدهد[۱۱۸]: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِذا نـجَیتُمُ الرَّسولَ فَقَدِّموا بَینَ یَدَى نَجوکُم صَدَقَهً» (مجادله/۵۸ ،۱۲) پس از نزول آیه فوق همگان از نجوا و ملاقات با پیامبر امتناع کردند و تنها امیر مؤمنان، حضرت على(علیه السلام) بدان عمل کرد.[۱۱۹] پس از مدتى حکم آیه نسخ شد: «ءَاَشفَقتُم اَن تُقَدِّموا بَینَ یَدَى نَجوکُم صَدَقـت فَاِذ لَم تَفعَلوا وتَابَ اللّهُ عَلَیکُم فَاَقیموا الصَّلوهَ» (مجادله/۵۸ ،۱۳) در روایتى على(علیه السلام)فرمود: در قرآن کریم آیهاى وجود دارد که تنها من به آن عمل کردهام و آن آیه نجواست؛ من پس از نزول آن، دینارى را به ۱۰ درهم فروختم و هرگاه قصد ملاقات پیامبر داشتم درهمى از آن را به فقیران مىدادم.[۱۲۰]
منابع
احکام القرآن، جصاص؛ بحار الانوار؛ بصائر ذوى التمییز فى لطائف الکتاب العزیز؛ التبیان فى تفسیر القرآن؛ تسنیم تفسیر قرآن کریم؛ التعریفات؛ تفسیر التحریر و التنویر؛ تفسیر جامع آیات الاحکام؛ تفسیر راهنما؛ تفسیر الصافى؛ تفسیر العیاشى؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر القمى؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر المنار؛ تفسیر نمونه؛ تفسیر نور الثقلین؛ التوقیف على مهمات التعاریف؛ جامع احادیث الشیعه فى احکام الشریعه؛ جامعالبیان عن تأویل آى القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبى؛ الحیاه موسوعه اسلامیه علمیه؛ الدر المنثور فى التفسیر بالمأثور؛ روحالمعانى فى تفسیر القرآن العظیم؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید؛ الفرقان فى تفسیر القرآن؛ فرهنگ معارف اسلامى؛ قاموس قرآن؛ القاموس المحیط؛ القوانین الفقهیه؛ الکافى؛ الکشاف؛ کشف الاسرار و عده الابرار؛ کنز العرفان فى فقه القرآن؛ لسان العرب؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن؛ معجم الفروق اللغویه؛ معجم مقاییس اللغه؛ مفردات الفاظ القرآن؛ مناهل العرفان فى علوم القرآن؛ مواهب الرحمن فى تفسیر القرآن، سبزوارى؛ المیزان فى تفسیر القرآن؛ النکت و العیون، ماوردى؛ نهجالبلاغه؛ وسائل الشیعه.
حسین احمدى، سعید بندعلى
[۱]. لسانالعرب، ج۱۴، ص۲۴۲؛ القاموس المحیط، ج ۲، ص ۱۲۲۷؛ مقاییس اللغه، ج ۵ ، ص ۴۵۴، «نفق».
[۲]. التعریفات، ج ۱، ص ۵۳ ؛ التوقیف، ج ۱، ص ۱۰۰؛ فرهنگ معارف اسلامى، ج ۱، ص ۳۲۳٫
[۳]. مفردات، ص ۸۱۹ ، «نفق».
[۴]. الفروق اللغویه، ص ۸۲ ـ ۸۳ .
[۵]. تفسیر قرطبى، ج ۶ ، ص ۱۵۵٫
[۶]. احکام القرآن، ج ۲، ص ۶۴۲ .
[۷]. بصائر ذوى التمییز، ج ۵ ، ص ۱۰۶٫
[۸]. تفسیر قرطبى، ج ۱، ص ۱۲۶؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۲۲؛ نمونه، ج ۱، ص ۷۴٫
[۹]. جامعالبیان، مج ۲، ج ۲، ص ۴۶۵؛ مجمعالبیان، ج ۲، ص ۵۴۶ .
[۱۰]. تسنیم، ج ۲، ص ۱۷۰٫
[۱۱]. نمونه، ج ۷، ص ۲۲۸٫
[۱۲]. الفرقان، ج ۳، ص ۲۴۵٫
[۱۳]. مجمعالبیان، ج ۲، ص ۶۶۰ ؛ القوانین الفقهیه، ج ۱، ص ۳۲۵٫
[۱۴]. المیزان، ج ۲، ص ۴۰۵٫
[۱۵]. همان، ج ۱۵، ص ۹ ـ ۱۰٫
[۱۶]. جامعالبیان، مج۶، ج۱۰، ص۱۵۶ـ۱۵۷؛ مجمعالبیان، ج ۱، ص ۱۲۲٫
[۱۷]. جامعالبیان، مج۶، ج۱۰، ص۱۵۶ـ۱۵۷؛ مجمعالبیان، ج ۵ ، ص ۴۰٫
[۱۸]. مجمع البیان، ج ۲، ص ۵۱۶ ؛ مواهب الرحمن، ج ۳، ص ۱۲۶٫
[۱۹]. الفرقان، ج ۱۰، ص ۵۴ ؛ تفسیر جامع آیات الاحکام، ج ۳، ص ۲۶۱٫
[۲۰]. مجمع البیان، ج ۲، ص ۶۰۷ ـ ۶۰۸ ؛ تفسیر قرطبى، ج ۳، ص ۱۵۷ ـ ۱۵۸، ۲۴۰٫
[۲۱]. مناهل العرفان، ج ۲، ص ۲۵۵؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۲۲، ۳۶۰؛ تفسیر قرطبى، ج ۱، ص ۱۲۵؛ ج ۳، ص ۲۱۴ ـ ۲۱۵٫
[۲۲]. مجمعالبیان، ج ۴، ص ۸۳۲ .
[۲۳]. تفسیر قرطبى، ج ۱۷، ص ۱۵۶؛ المیزان، ج ۱۹، ص ۱۷۴ ـ ۱۷۵٫
[۲۴]. مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۵۷۶ ؛ تفسیر قرطبى، ج ۱۷، ص ۱۵۷٫
[۲۵]. مجمع البیان، ج ۲، ص ۶۰۷ ؛ ج ۱۰، ص ۴۵۳؛ تفسیر قرطبى، ج ۳، ص ۱۵۷٫
[۲۶]. مجمعالبیان، ج۱۰، ص۶۱۶؛ المیزان، ج۲، ص ۱۳۴٫
[۲۷]. الکشاف، ج۴، ص۶۷۰؛ الدرالمنثور، ج۸، ص۳۷۱٫
[۲۸]. نمونه، ج ۲، ص ۳۵۳ ـ ۳۵۴٫
[۲۹]. جامعالبیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۲۸۶؛ التبیان، ج۱۰، ص۳۶۶؛ مجمعالبیان، ج۱۰، ص۷۶۱٫
[۳۰]. التفسیر الکبیر، ج ۷، ص ۵۹ ؛ روح المعانى، مج ۳، ج ۳، ص ۵۷ .
[۳۱]. المیزان، ج ۲، ص ۳۸۸؛ نمونه، ج ۲، ص ۳۱۹٫
[۳۲]. الفرقان، ج ۳، ص ۲۷۷٫
[۳۳]. التبیان، ج۸ ، ص۴۰۲؛ مجمعالبیان، ج۸ ، ص ۶۱۶ ؛ تفسیر قرطبى، ج ۱۴، ص ۱۹۶٫
[۳۴]. جامعالبیان، مج ۳، ج۳، ص۱۳۱؛ مجمعالبیان، ج ۲، ص ۶۶۴ ؛ المیزان، ج ۲، ص ۳۹۹٫
[۳۵]. تفسیر ابنکثیر، ج۱، ص۳۰۷؛ نمونه، ج ۲، ص ۲۲۵٫
[۳۶]. نمونه، ج ۲، ص ۲۳۸٫
[۳۷]. قاموس قرآن، ج ۵ ، ص ۲۹۴٫
[۳۸]. مجمع البیان، ج ۵ ، ص ۹۶٫
[۳۹]. نمونه، ج ۲۱، ص ۴۹۶؛ الحیاه، ج ۵ ، ص ۴۴۵٫
[۴۰]. مجمعالبیان، ج۲، ص ۵۱۶ ؛ المیزان، ج۲، ص۶۴ ؛ التفسیر الکبیر، ج ۵ ، ص ۱۴۹٫
[۴۱]. جامعالبیان، مج ۷، ج ۱۱، ص ۲۳؛ المیزان، ج ۹، ص ۳۷۷٫
[۴۲]. جامع البیان، مج ۷، ج ۱۱، ص ۲۴؛ مجمع البیان، ج ۵ ، ص ۱۰۱٫
[۴۳]. مجمعالبیان، ج۵ ، ص۱۰۲؛ نمونه، ج ۸ ، ص ۱۲۰٫
[۴۴]. مجمع البیان، ج ۲، ص ۶۴۶ ؛ تفسیر قرطبى، ج ۳، ص ۱۹۷ ـ ۱۹۸٫
[۴۵]. جامعالبیان، مج ۳، ج ۳، ص ۱۳۱؛ مجمعالبیان، ج ۲، ص ۶۶۴ ؛ المیزان، ج ۲، ص ۳۹۸ ـ ۳۹۹٫
[۴۶]. جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۱۵۸، مج ۱۴، ج ۲۸، ص ۵۶ ؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۳۹۳٫
[۴۷]. جامع البیان، مج ۶ ، ج ۱۰، ص ۱۹۵ ـ ۱۹۶؛ نمونه، ج ۷، ص ۴۴۷ ـ ۴۴۸٫
[۴۸]. مجمع البیان، ج ۲، ص ۶۵۰ .
[۴۹]. المیزان، ج ۱۶، ص ۱۸۵؛ المنیر، ج ۲۱، ص ۹۴٫
[۵۰]. تفسیر قرطبى، ج ۱۷، ص ۱۵۷٫
[۵۱]. نمونه، ج ۲، ص ۳۲۵ ـ ۳۲۶٫
[۵۲]. همان، ص ۳۲۴ ـ ۳۲۵٫
[۵۳]. جامع البیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۱۸۵ ـ ۱۸۶؛ احکامالقرآن، ج ۳، ص ۷۰۴٫
[۵۴]. تفسیر قرطبى، ج۳، ص۲۰۲؛ المیزان، ج۲، ص ۳۸۹٫
[۵۵]. روح المعانى، مج۳، ج۳، ص۵۴؛ المیزان، ج۲، ص۳۸۹؛ نمونه، ج۲، ص۳۲۰ ـ۳۲۱٫
[۵۶]. مجمع البیان، ج ۲، ص ۶۴۸ .
[۵۷]. مجمع البیان، ج ۲، ص ۶۵۶؛ تفسیر قرطبى، ج ۳، ص ۲۰۸٫
[۵۸]. جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۱۱۱ ـ ۱۱۲؛ التبیان، ج ۲، ص ۳۴۴٫
[۵۹]. بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۲۳۸ ـ ۲۳۹٫
[۶۰]. مجمع البیان، ج ۲، ص ۶۰۷ ، ۶۶۰ .
[۶۱]. همان، ج ۱۰، ص ۶۱۷ ؛ المیزان، ج ۲۰، ص ۱۲۶٫
[۶۲]. جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۱۱۱؛ تفسیر المنار، ج ۳، ص ۷۱؛ المیزان، ج ۲، ص ۳۹۳٫
[۶۳]. جامعالبیان، مج۳، ج۳، ص۱۱۵ ـ ۱۱۶؛ تفسیرعیاشى، ج ۱، ص ۱۴۹ ـ ۱۵۰٫
[۶۴]. مجمع البیان، ج ۲، ص ۳۵۷ ـ ۳۵۸٫
[۶۵]. نورالثقلین، ج ۴، ص ۲۹٫
[۶۶]. جامعالبیان، مج۱۱، ج۱۹، ص۴۸ ـ ۴۹؛ مجمعالبیان، ج ۷، ص ۲۸۰؛ تفسیر قرطبى، ج ۱۳، ص ۴۹٫
[۶۷]. مجمع البیان، ج ۶ ، ص ۶۴۴ ؛ احکام القرآن، ج ۳، ص ۲۹۳؛ تفسیر قرطبى، ج ۱۰، ص ۱۶۳٫
[۶۸]. تفسیر عیاشى، مج ۲، ج ۱، ص ۸۷ ؛ مجمعالبیان، ج ۲، ص ۵۱۶ ؛ احکامالقرآن، ج ۱، ص ۳۶۰٫
[۶۹]. جامع البیان، مج ۲، ج ۲، ص ۴۹۶؛ مجمع البیان، ج ۲، ص ۵۵۸ ؛ تفسیر قرطبى، ج ۳، ص ۴۲٫
[۷۰]. احکام القرآن، ج ۱، ص ۴۳۷٫
[۷۱]. راهنما، ج ۱، ص ۲۹؛ تسنیم، ج ۲، ص ۱۶۸٫
[۷۲]. مجمعالبیان، ج ۶ ، ص ۶۳۴ ؛ تفسیر قرطبى، ج ۱۰، ص ۱۶۱ ـ ۱۶۲٫
[۷۳]. التحریر والتنویر، ج۳، ص۶۷ ؛ نمونه، ج۲، ص ۳۴۵٫
[۷۴]. جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۱۲۷؛ مجمع البیان، ج ۲، ص ۶۶۲ .
[۷۵]. تفسیرقمى،ج۱،ص۱۱۹؛ الصافى،ج۱،ص۲۹۹ـ۳۰۰٫
[۷۶]. مجمعالبیان، ج ۹، ص ۳۵۰؛ التحریر والتنویر، ج ۲۷، ص ۳۷۴٫
[۷۷]. نمونه، ج ۲۳، ص ۳۲۰٫
[۷۸]. تفسیر قرطبى، ج۸ ، ص۱۰۴؛ المیزان، ج۹، ص ۳۰۸؛ نمونه، ج ۷، ص ۴۴۸٫
[۷۹]. تفسیر قرطبى، ج ۱۷، ص ۱۵۷ ـ ۱۵۸٫
[۸۰]. جامعالبیان، مج ۲، ج ۲، ص ۲۷۳؛ التبیان، ج ۵ ، ص ۱۴۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۵، ص ۱۸۷٫
[۸۱]. التبیان، ج۲، ص۱۵۱، ج ۵ ، ص ۲۴۴؛ مجمعالبیان، ج ۲، ص ۵۱۶ ؛ مواهب الرحمن، ج ۳، ص ۱۲۴٫
[۸۲]. تفسیر قرطبى، ج۵ ، ص۳۳ـ۳۴؛ نمونه، ج۳، ص۲۷۶٫
[۸۳]. تفسیر قرطبى، ج۵، ص۳۳ـ۳۴؛ نمونه، ج۳، ص۲۷۶ـ۲۷۷٫
[۸۴]. مجمعالبیان، ج۳، ص۱۹؛ تفسیر قرطبى، ج۵، ص ۳۳٫
[۸۵]. مجمع البیان، ج ۲، ص ۵۴۸ .
[۸۶]. التبیان، ج ۲، ص ۲۰۰؛ احکام القرآن، ج ۱، ص ۴۳۷ ـ ۴۳۸٫
[۸۷]. بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۱۴۷؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۹، ص ۴۹۶٫
[۸۸]. نمونه، ج ۲۷، ص ۳۰٫
[۸۹]. جامعالبیان، مج ۷، ج ۱۱، ص ۵۴ ؛ مجمعالبیان، ج ۸ ، ص ۴۷۸؛ المیزان، ج ۱۶، ص ۱۸۵٫
[۹۰]. تفسیر قرطبى، ج ۱۴، ص ۲۵٫
[۹۱]. مجمع البیان، ج ۷، ص ۱۳۷٫
[۹۲]. احکام القرآن، ج ۳، ص ۱۷۹؛ المیزان، ج ۹، ص ۳۱۰ ـ ۳۱۱٫
[۹۳]. مجمع البیان، ج ۲، ص ۶۶۶ ؛ تفسیر قرطبى، ج ۳، ص ۲۲۰٫
[۹۴]. جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۱۳۵؛ مجمعالبیان، ج ۷، ص ۲۱۰٫
[۹۵]. کنزالعرفان، ج۱، ص۲۲۶؛ وسائلالشیعه، ج۹، ص ۴۶، ۵۱ .
[۹۶]. وسائل الشیعه، ج ۹، ص ۴۱۷ ، ۴۲۰٫
[۹۷]. الکافى، ج ۴، ص ۱۵؛ وسائل الشیعه، ج ۹، ص ۴۱۹٫
[۹۸]. تفسیر المنار، ج ۲، ص ۲۱۳؛ مواهب الرحمن، ج ۳، ص ۱۲۶٫
[۹۹]. تفسیر المنار، ج ۱۰، ص ۶۷ .
[۱۰۰]. جامعالبیان، مج۳، ج۳، ص۱۳۰ ـ ۱۳۱؛ مجمعالبیان، ج ۲، ص ۶۶۳ .
[۱۰۱]. الکشاف، ج۱، ص۳۱۷؛ مجمعالبیان، ج۲، ص۶۶۳٫
[۱۰۲]. شرح نهج البلاغه، ج ۱۵، ص ۱۱۰؛ المیزان، ج ۹، ص ۳۱۱٫
[۱۰۳]. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۱۳۵ ، ۱۳۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۱۸۷٫
[۱۰۴]. مجمع البیان، ج ۷، ص ۲۱۰؛ تفسیر قرطبى، ج ۱۲، ص ۱۳۸٫
[۱۰۵]. المیزان، ج ۱۹، ص ۳۰۷٫
[۱۰۶]. جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۱۲؛ کشف الاسرار، ج ۵ ، ص ۶۲۱ ؛ مجمع البیان، ج ۶ ، ص ۶۸۳ .
[۱۰۷]. تفسیر ماوردى، ج ۱، ص ۲۵۳٫
[۱۰۸]. نمونه، ج ۲، ص ۳۷ ـ ۳۸٫
[۱۰۹]. الفرقان، ج ۲۶ ـ ۲۷، ص ۱۳۹٫
[۱۱۰]. نهج البلاغه، حکمت ۴۲۵؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۳۲۵٫
[۱۱۱]. الفرقان، ج ۳، ص ۲۹۶٫
[۱۱۲]. مجمع البیان، ج۲، ص۶۶۰.
[۱۱۳]. المیزان، ج ۱۹، ص ۴۰۱٫
[۱۱۴]. التبیان، ج ۱۰، ص ۲۱۱؛ المیزان، ج ۲۰، ص ۱۳۲٫
[۱۱۵]. الکشاف، ج۴، ص۶۷۰؛ الدرالمنثور، ج۸ ، ص۳۷۱٫
[۱۱۶]. جامع البیان، مج ۴، ج ۶ ، ص ۳۸۹؛ الکشاف، ج ۱، ص ۶۴۹ ؛ مجمعالبیان، ج ۳، ص ۳۲۴٫
[۱۱۷]. مجمع البیان، ج ۲، ص ۶۶۷ ؛ تفسیر قرطبى، ج ۴، ص ۲۲۵٫
[۱۱۸]. مجمع البیان، ج ۹، ص ۳۷۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۹، ص ۲۷۱٫
[۱۱۹]. مجمع البیان، ج ۹، ص ۳۷۹؛ کشف الاسرار، ج ۱۰، ص ۲۱٫
[۱۲۰]. مجمع البیان، ج ۹، ص ۳۷۹؛ تفسیر قرطبى، ج ۱۷، ص ۱۹۶٫