
تفسیر آیات ۷۶ و ۷۵ ، سوره توبه ( نوشتاری ) مفسر : حضرت آیت الله علامه طباطبایى
24 بهمن 1396
تفسیر آیات ۷۶ و ۷۵ ، سوره توبه ( نوشتاری ) مفسر : حجت الاسلام المسلمین قرائتی
1 اسفند 1396تفسیر آیات ۷۶ و ۷۵ ، سوره توبه
وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ * فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوا وَّهُم مُّعْرِضُونَ *
بعضی از آنها با خدا پیمان بسته بودند که: «اگر خداوند ما را از فضل خود روزی دهد، قطعا صدقه خواهیم داد؛ و از صالحان (و شاکران) خواهیم بود.» * امّا هنگامی که خدا از فضل خود به آنها بخشید، بخل ورزیدند و سرپیچی کردند و روی برتافتند! *
تفسیر نمونه
۷۵- از آنها کسانی هستند که با خدا پیمان بستهاند که اگر خداوند ما را از فضل خود روزی کند قطعا صدقه خواهیم داد و از شاکران خواهیم بود. ۷۶- اما هنگامی که از فضل خود به آنها بخشید بخل ورزیدند، و سرپیچی کردند، و رویگردان شدند.
شأن نزول:
در میان مفسران معروف است که این آیات درباره ی یکی از انصار به نام «ثعلبه بن حاطب» نازل شده است، او که مرد فقیری بود و مرتب به مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میآمد اصرار داشت که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دعا کند تا خداوند مال فراوانی به او بدهد!، پیغمبر به او فرمود: «قلیل تؤدی شکره خیر من کثیر لا تطیقه» «مقدار کمی که حقش را بتوانی ادا کنی، بهتر از مقدار زیادی است که توانائی اداء حقش را نداشته باشی» آیا بهتر نیست که توبه پیامبر خدا تأسیجوئی و به زندگی سادهای بسازی، ولی ثعلبه دستبردار نبود، و سرانجام به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد به خدائی که ترا به حق فرستاده سوگند یاد میکنم، اگر خداوند ثروتی به من عنایت کند تمام حقوق آنرا میپردازم، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای او دعا کرد.
چیزی نگذشت که طبق روایتی پسر عموی ثروتمندی داشت از دنیا رفت و ثروت سرشاری به او رسید، و طبق روایت دیگری گوسفندی خرید و بزودی زاد ولد کرد، آنچنان که نگاهداری آنها در مدینه ممکن نبود، ناچار به آبادیهای اطراف مدینه روی آورد و آنچنان مشغول و سر گرم زندگی مادی شد که در جماعت و حتی نماز جمعه نیز شرکت نمیکرد.
پس از مدتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مأمور جمعآوری زکات را نزد او فرستاد، تا زکات اموال او را بگیرد، ولی این مرد کم ظرفیت و تازه به نوا رسیده و بخیل، از پرداخت حق الهی خودداری کرد، نه تنها خودداری کرد، بلکه به اصل تشریع این حکم نیز اعتراض نمود و گفت: این حکم برادر «جزیه» است یعنی ما مسلمان شدهایم که از پرداخت جزیه معاف باشیم و با پرداخت زکات، چه فرقی میان ما و غیرمسلمانان باقی میماند؟!
در حالی که او نه مفهوم «جزیه» را فهمیده بود، و نه مفهوم زکات را، و یا فهمیده بود اما دنیاپرستی اجازه بیان حقیقت و اظهار حق به او نمیداد، بهرحال هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سخن او را شنید فرمود: یا ویح ثعلبه! یا ویح ثعلبه! «وای بر ثعلبهای وای بر ثعلبه»! و در این هنگام آیات فوق نازل شد.
شأن نزولهای دیگری نیز برای آیات فوق نقل شده که کم و بیش با داستان ثعلبه مشابه است، و از مجموع شأن نزولهای فوق، و مضمون آیات، چنین استفاده میشود که شخص یا اشخاص مزبور در آغاز در صف منافقان نبودند، ولی به خاطر همین گونه اعمال به آنها پیوستند.
تفسیر:
منافقان کم ظرفیتند
این آیات، در حقیقت روی یکی دیگر از صفات زشت منافقان انگشت میگذارد و آن اینکه: به هنگام ضعف و ناتوانی و فقر و پریشانی، چنان دم از ایمان میزنند که هیچکس باور نمیکند آنها روزی در صف منافقان قرار گیرند، و حتی شاید آنهائی را که دارای امکانات وسیع هستند مذمت میکنند که چرا از امکاناتشان به نفع مردم محروم استفاده نمیکنند؟
اما همینکه خودشان به نوائی برسند چنان دست و پای خود را گم کرده و غرق دنیاپرستی میشوند که همهی عهد و پیمانهای خویشرا با خدا به دست فراموشی میسپارند، گویا به کلی تغییر شخصیت داده، و درک و دید دیگری پیدا میکنند، و همین کمظرفیتی که نتیجهاش دنیاپرستی و بخل و امساک و خودخواهی است روح نفاق را چنان در آنان متمرکز میسازد که راه بازگشت را به روی آنان میبندد!
در آیه ی نخست میگوید: «بعضی از منافقان کسانی هستند که با خدا پیمان بستهاند که اگر از فضل و کرم خود به ما مرحمت کند قطعا به نیازمندان کمک میکنیم و از نیکوکاران خواهیم بود». (و منهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصدقن و لنکونن من الصالحین).
– از آیات فوق نیز استفاده میشود که پیمانشکنی و دروغ از صفات منافقان است و آنها هستند که پیمان خود را که با تأکیدات فراوان با خدا بستهاند زیر پا میگذارند، و حتی به پروردگار خویش دروغ میگویند، حدیث معروفی که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده نیز این حقیقت را تأکید میکند که فرمود: «للمنافق ثلاث علامات، اذا حدث کذب، و اذا وعد اخلف، و اذا ائتمن خان»!: «منافق سه نشانه دارد: به هنگام سخن گفتن دروغ میگوید، و به هنگامی که وعده میدهد تخلف میکند، و هرگاه امانتی به او بسپارند، در آن خیانت مینماید».
جالب اینکه در داستان فوق (داستان ثعلبه) هر سه نشانه وجود دارد، او هم دروغ گفت و هم پیمانشکنی کرد، و هم در اموالی که خداوند به عنوان امانت خویش به او سپرده بود خیانت نمود!
حدیث فوق به صورت مؤکدتری از امام صادق علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در کتاب کافی آمده است، آنجا که میفرماید: ثلاث من کن فیه کان منافقا و ان صام و صلی و زعم انه مسلم من اذا ائتمن خان، و اذا حدث کذب، و اذا وعد اخلف!: «سه چیز است در هر کس باشد منافق است، هر چند روزه بگیرد و نماز بخواند، و خود را مسلمان بداند: کسی که در امانت خیانت کند، و در سخن دروغ گوید، و به هنگام وعده تخلف جوید».
البته ممکن است به ندرت گناهان فوق از افراد باایمان صادر شود و سپس توبه کنند، ولی استمرار آن نشانه ی روح نفاق و منافقگری است.
– این نکته نیز لازم به تذکر است که آنچه در آیات فوق خواندیم یک بحث تاریخی و مربوط به زمان گذشته نبود، بلکه بیان یک واقعیت اخلاقی و اجتماعی است که در هر عصر و زمان، و در هر جامعه ای، بدون استثناء، نمونه های فراوانی دارد.
اگر به اطراف خود نگاه کنیم (و حتی شاید اگر به خودمان بنگریم!) نمونه ای از اعمال «ثعلبه بن حاطب» و طرز تفکر او را، در چهرههای مختلف، مییابیم، چه بسیارند کسانی که در شرائط عادی یا به هنگامی که تنگدستند، در صف مؤمنان داغ و قرص و محکم قرار دارند، در همه ی جلسات مذهبی حاضرند، پای هر پرچم اصلاحی سینه میزنند، با هر منادی حق و عدالت همصدا هستند، و برای کارهای نیک گریبان چاک میکنند، و در برابر هر فسادی فریاد میکشند.
ولی به هنگامی که به اصطلاح، دری به تخته میخورد، به نوائی میرسند پست و مقامی پیدا میکنند، و سری در میان سرها درمیآورند، یک مرتبه تغییر چهره و بالاتر از آن تغییر ماهیت میدهند، آن شور و عشق سوزان نسبت به خدا و دین در آنها فروکش میکند، دیگر در جلسات سازنده خبری از آنان نیست، در هیچ برنامه اصلاحی حضور ندارند، نه برای حق گریبان چاک میکنند و نه دیگر در برابر باطل فریاد میکشند!
قبلا که محلی از اعراب نداشتند و موقعیتی در اجتماع، هزار گونه عهد و پیمان با خدا و خلق خدا بسته بودند، که اگر روزی امکاناتی پیدا کنند، چنین و چنان خواهند کرد، و حتی هزار گونه ایراد و انتقاد به متمکنان وظیفه نشناس داشتند، اما آن روز که وضعشان دگرگون شد تمام عهد و پیمانها را بدست فراموشی سپردند،و همهی ایرادها و انتقادها همچون برف در تابستان آب شد.
آری این کم ظرفیتی یکی از نشانه های بارز منافقان است، مگر نفاق چیزی جز دو چهره بودن و یا دوگانگی شخصیت هست؟ تاریخچه زندگی اینگونه افراد بارزترین نمونه ی دوگانگی شخصیت است، اصولا انسان با ظرفیت دو شخصیتی نمیشود.
شک نیست نفاق همچون ایمان دارای مراحل مختلف است. بعضی آنچنان این خوی پلید در روحشان رسوخ کرده که در قلبشان اثری از ایمان به خدا باقی نمانده، هر چند خود را در صف مومنان جا زدهاند!.
ولی گروهی دیگر با اینکه دارای ایمان ضعیفی هستند، و واقعا مسلمانند، اعمالی را مرتکب میشوند که متناسب وضع منافقان است، و رنگی از دوگانگی شخصیت دارد، آنکس که پیوسته دروغ میگوید ولی ظاهرش صدق و راستی است، آیا دوچهره و منافق نیست؟
کسی که ظاهرا امین است و به همین دلیل مورد اعتماد مردم میباشد که امانتهای خود را به او میسپارند، اما در واقع در آنها خیانت میکند، آیا گرفتار دوگانگی شخصیت نمیباشد؟
همچنین آیا آنها که عهد و پیمان میبندند ولی هرگز پایبند به آن نیستند عملشان عمل منافقان محسوب نمیشود؟!
اتفاقا یکی از بزرگترین بلاهای اجتماعی و عوامل عقبماندگی وجود همین گونه منافقان در جوامع انسانی است، و اگر چشم بر هم نگذاریم و به خودمان دروغ نگوئیم چه بسیار میتوانیم از این منافقان «ثعلبه صفت» در اطراف خود و در جوامع اسلامی بشمریم، و عجب اینکه با اینهمه عیب و ننگ و دورافتادگی از روح تعلیمات اسلام باز گناه عقبافتادگی خود را به گردن اسلام میگذاریم!
منبع : تفسیر نمونه مرجع عالیقدر اسلام آیت الله مکارم شیرازى